نمی دانم
کلمه مقدس دوست داشتن را
چگونه بیان کنم تا تو باور کنی که
دوستت دارم...
اعتراف می کنم به خیانت...
در نبودت با..
خیالت بودم...
نه چتر با خود داشتی
نه روزنامه
نه چمدان
.
عاشقت شدم!
.
.
.
از کجا باید می فهمیدم مسافری؟
کلمه مقدس دوست داشتن را چگونه بیان کنم تا تو باور کنی که
نمی دانم
دوستت دارم...
وقتی نگاهم به کودکی میفتد،باران می بارد!
تمام زخم هایم زخم زانوهایم بود که آن هم میان بازی های شیرینم فراموش میشد،
اما حالا………
باز هم باران بارید!
کاش دوباره زانوهایم زخم میشد…
برای بدست آوردنت نمی جنگم… !
به تکدی قلبت هم نمی آیم… !
دوستــــــــــــــت دارم،،،
فارغ از داشتنت….
چقدر دلیل آوردم برای دلم
چقدر بهانه تراشی کردم
ولی انگار نه انگار
دلم به دل کندن از تو راضی نمی شد که نمی شد
به او گفتم که تو یک فرشته ا ی
و من که در آدم بودن هم کم آورده بودم !
با این حال دور از چشم دلم
همیشه ، تو تنها آرزوی من از خدا بودی !!
میخواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمانها که پدرتنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادرخلاصه میشد
بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود...
ادامه مطلب ...
تنهــایـم …
اما دلتنگ آغــوشی نیستــم…
خستــه ام …
ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم…
چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز…
ولــی رازی نـدارم…
چــون مدتهــاست دیگــر کسی را “خیلــی” دوست ندارم…
فقط خیلـی هـا را دوست دارم …
لحظه ای مکث نما،
آرزویم این است...
نرود دلخوشی از عمق وجودت
هرگز...