صدای سکوت....

از اعماق وجودم...

صدای سکوت....

از اعماق وجودم...

چه ....

چه دوستی پاکی دارند کفشها...  

هرکدام که گم شود ...  

 

آن یکی را آواره خودش میکند...  

(حسین پناهی)

 

ایستاده...

 

ایستاده و آرام
به سمت آینه میخزم
با اظطراب دلهره آور تعویض چشم ها 


وتازه می‌شود دل
از تماشای دو مروارید درخشان
بر کیسه پاره پوره ی صورتم.
 

جهان پر از لبخند و پروانه سفید بود!!!!!!
کدام بود؟ 


این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را
حرام دیدارش کردم؟

حسین پناهی

جاودانگی عشق...

به آتش نگاهش 
 

اعتماد نکن ! 


لمس نکن ! 


به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند،
 

به سرزمینی بی رنگ !  


بی بو و ساکت
آری،
 

 بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو !
 

اگر خواستار جاودانگی عشقی 

 

زنده یاد حسین پناهی

صفر...

صفر را بستند

 

تا ما به بیرون زنگ نزنیم

 

از شما چه پنهان

 

ما از درون زنگ زدیم!

 

                   زنده یاد حسین پناهی

دوران کودکی...

می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمان‌ها که پدرتنها قهرمان بود
 

عشــق، تنـــها در آغوش مادرخلاصه میشد
بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود...  

 

                                                     

                  

ادامه مطلب ...