نمی دانم
کلمه مقدس دوست داشتن را
چگونه بیان کنم تا تو باور کنی که
دوستت دارم...
خیلی دیره ؛
وقتی که تازه می فهمی اونی که از همه ساکت تر بود ،
بیشتر از همه دوستت داشت ،
ولی …. تو حواست به شیرین زبونی
یه عشق دروغی بود … !
در زِندِگـﮯ بَـرآﮮِ هَر آََدَمـﮯ !
اَز یِـڪ روز،
از یِـڪ جــآ،
اَز یِـڪ نَفــَـــر،
بـہ بـَـعـد...!
دیگَـر هـیچ چیـز مِثـلِــ قَبـل نیستــ!
نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ،نـہ خیـآبـآטּ هآ
همـہ چیـز مـﮯ شـود:
دلــــتــنـــگـﮯ..
اعتراف می کنم به خیانت...
در نبودت با..
خیالت بودم...
نه چتر با خود داشتی
نه روزنامه
نه چمدان
.
عاشقت شدم!
.
.
.
از کجا باید می فهمیدم مسافری؟
کلمه مقدس دوست داشتن را چگونه بیان کنم تا تو باور کنی که
نمی دانم
دوستت دارم...
وقتی نگاهم به کودکی میفتد،باران می بارد!
تمام زخم هایم زخم زانوهایم بود که آن هم میان بازی های شیرینم فراموش میشد،
اما حالا………
باز هم باران بارید!
کاش دوباره زانوهایم زخم میشد…
برای بدست آوردنت نمی جنگم… !
به تکدی قلبت هم نمی آیم… !
دوستــــــــــــــت دارم،،،
فارغ از داشتنت….
چقدر دلیل آوردم برای دلم
چقدر بهانه تراشی کردم
ولی انگار نه انگار
دلم به دل کندن از تو راضی نمی شد که نمی شد
به او گفتم که تو یک فرشته ا ی
و من که در آدم بودن هم کم آورده بودم !
با این حال دور از چشم دلم
همیشه ، تو تنها آرزوی من از خدا بودی !!
میخواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمانها که پدرتنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادرخلاصه میشد
بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود...
ادامه مطلب ...