صدای سکوت....

از اعماق وجودم...

صدای سکوت....

از اعماق وجودم...

گنجشک....

گنجشک می خندید....



  

   به اینکه چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه میپاشم!


  من"میگریستم" به اینکه حتی "او" هم محبت مرا از سادگی ام می پندارد...

نظرات 1 + ارسال نظر
montazer 1391/10/02 ساعت 11:44 ق.ظ http://montazer65.blogsky.com

سلام عقیق جان.پستای جدیدتو خوندم.مثه همیشه زیبا نوشتی
خوشحال میشم بیای و نظر بدی ها!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد