صدای سکوت....

از اعماق وجودم...

صدای سکوت....

از اعماق وجودم...

سرزمین من.....

سرزمین من همین لبخند های توست                    
 
                

 

 

که میانه ی جز و مد نگاهت گیر میکند

نمیداند بیاید یا برود 

باشد یا نباشد 

بخندد یا...

یا...

یا... 

بخندد

احساس روزهای پیری در نگاهم موج میزند

دیگر لبخند هایم طعم جوانی نمیدهد 

دستم را بلند میکنم 

و صدایم را هم...

تو میدانی که باید... 

هر بار نام اعظمت را برده ام شده است 

این بار یا میشود 

یا... 

یا...

یا میشود 

این دل به هیچ صراطی مسقیم نیست 

یه هیچ لبخندی جز تو خودش را نمیفروشد

نظرات 1 + ارسال نظر
امیر علی 1391/08/27 ساعت 01:30 ب.ظ http://miomio.loxblog.com


بیا تو وبلاگم تا احوالت عوض شه . کلی بخندی و بازم بخندی

منتظرتم

http://miomio.loxblog.com

حتما میام....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد