و حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی
و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو به نامدیگری مرا خطاب می کنی
چه ساده در ازای یک نگاه پک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی
و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی
ادامه...
وقتی نگاهم به کودکی میفتد،باران می بارد! تمام زخم هایم زخم زانوهایم بود که آن هم میان بازی های شیرینم فراموش میشد، اما حالا……… باز هم باران بارید! کاش دوباره زانوهایم زخم میشد…
سلام دوست عزیز
قشنگ بود
شاد و موفق باشی
سلام

خوشحال میشم باز هم بهم سر بزنی...
سلام
وبلاگت قشنگه با افتخار لینک شدی
مرسی..شما لطف دارین
