ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
میخواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمانها که پدرتنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادرخلاصه میشد
بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود...
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـیام بودند
تنـها چیزی که میشکست، اسباببـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!
حسین پناهی...
خیلی زیبا مینویسید...خیلی
ممنون شما لطف دارین...

ولی این شعر از مرحوم استاد پناهی هستش...